اینرا هم اضافه کنم که قبل از دیدن وضعیت کبوترها و عصبانی شدن اقا ماشالله
اکیپ ما که رحیم عیسی بالا هم در بین ما بود با نزدیکتر شدن به ماه تیر بیشتر
روزها و عصرها می امدیم پارکینگ دو و سه ساعتی می نشستیم و بعد خدا حافظی
نموده و میرفتیم و ان سال قرار بود که حاج اصغر با حاج اسدالله که در شهر ری
کبوتر بازی می کرد و به =اسدالله کوچیکه=معروف بود که یک گرو هم با قهوه
خانه بسته بود یک گرو ببند ولی با این اوضاع احوال وضعیت خراب شده بود
و انروز بعد از قدری صحبت کردن قرار بر این شد که رحیم عیسی بالا در پارکینگ
شروع به کبوتر بازی نماید با پایان یافتن این موضوع اقا ماشالله شعبون و نادر را
صدا کرده و حاج اصغر خیلی مودبانه عذر انها را خواسته
موقع خداحافظی نادر و شعبون از در که خواستند بروند بیرون ناد رو کرد به رحیم
عیسی بالا و گفت اخر کار خودت را کردی یعنی که انقدر زیر پای حاج اصغر نشسته
تا تو را بومدار خود کرد با گفتن این جمله یک در گیری فیزیکی کوچک بین اندو در
گرفت و با وساطت حاج اصغر این مسله پایان گرفت و این توضیع را بدهم که تا ان
ساعتی که قرار بر این شد که رحیم عیسی بالا در پارکینگ به کبوتر بازی بپردازد
خدایش نه او و نه هیچکس دیگر از این جریان اطلاعی نداشته و این تصمیم به
یکباره گرفته شد
از فردای ان روز رحیم عیسی بالا شروع نموده تور را جمع کرده تا کبکی ها را
هوا کند در حدود شصد و خورده ای کبکی بوده بیست روزی از امدن رحیم کذشته
و با هوا نمودن کبکی ها در طی این بیست روز رحیم عیسی بالا تعداد چهار صد
کبوتر را رد کرده و با بقیه کبکی ها که تعداد دویست و چهل عدد بوده شروع به
اماده سازی این تعداد کبکی می نماید با گذشت چندین روز شادروان اسدالله
کوچیکه پیغام فرستاده تا با حاج اصغر یک گرو ببندد و حاج اصغر هم قرار چند شب
بعد را در پارکینگ گذاشته و با سوال نمودن از رحیم تعداد یکصد و پنجاه و یک کبوتر
و مبلغ پانصد هزار تومان به تاریخ سوم تیر ماه هوا نماید و حاج اسدالله هم در
تاریخ ششم تیر هوا نماید