با گذشت روزها و نزدیک شدن به ماه تیر بازار شایعات هم زیادتر می شد
و هر روز یک حرف و حدیثی تازه رواح پیدا میکرد یک روز عصری ما نزد حاج
احمد رضایی بودیم با چند نفر از دوستان که دیدیم اقا ماشالله خیلی اخمو
و عصبانی وارد شد و سراغ داود را گرفت حاج احمد اقا گفت داود امروز اینجا
نیامده چیزی شده عمو اقا ماشالله با عصبانیت زیاد گفت ناهار پیش محمود اقا
بودم که محمود اقا گفت داود به من گفته که اقا ماشالله پیره اگر یه وقت بمیره
پولها هم که پیش اونه تکلیف چی میشه ما همگی با تعجب به همدیگر نگاه
کرده و همگی گفتیم نه بابا داود این حرفو نمی زنه بعد اقا ماشالله گفت محمود
اقا گفته هر موقع که خواستی داود را بیاور روبرو کنیم خلاصه بعد از ساعتی اقا
ماشالله خداحافظی کرد و رفت با رفتن عمو من شماره منزل داود را گرفتم و
قضییه را برایش تعریف کردم که انهم گفت من همچون حرفی را نزدم
فردای انروز رفتیم قهوه خانه با داود اقا ماشالله هم انجا بود بعد از سلام که
جواب سلام داود را با اخم داد قرار شد بعدازخوردن یک چایی بروند پیش محمود
اقا داود و اقا ماشالله دوتایی رفتند بعد از دو ساعتی امدند بنگاه خاور میانه که
من پرسیدم عمو چی شد گفت کار به انحا کشید قران اوردند و محمود اقا زد
روی قران در حضور داود و گفت که یک همچین حرفی را تو زدی و اقا داود
هم میگه من نزدم این حرفو و تا زمانیکه اقا ماشالله و محمود اقا زنده بودند
و تا به همین ساعت ماها نفهمیدیم که حرف داود با حرف خدا بیامرز
محمود اقا کدامشان راست بوده و هر دو نفرشان حق را بخود می دادند من بعد ها
از هر کدا مشان که پرسیدم محمود اقا می گفت داود این حرف را زده و داود
می گفت من این حرف را نزدم خود محمود اقا زده
خلاصه با این موضوع که رو شد اقا محمود گفت داور وسط که اقا ماشالله بود
را عوض کنیم علی گردن و داود هم می گفتند چونکه قرارداد امضا شده با
نام داور وسط اقا ماشالله و محمود اقا میگه داور وسط عوض شود گرو را باخته
و از سر نو یک گرو دیگر با همان متن قرارداد قبلی بنویسیم و این کشمکش
ادامه داشت تا اینکه باز با وساطت بزرگان و خود اقا ماشالله که دیگر به هیچ
عنوان قبول نکرد داور وسط باشد بعد از عنوان شدن نا م چند نفر بالاخره
دو طرف قبول کردند که شادروان حاج علی صبا داور وسط باشد و در تاریخ
بیست و پنجم خرداد هر دو طرف نام داورهای خود را اعلام کنند